گر چه آتشکده ي شيشه و سنگ است دلم
نفسي با دل من باش که تنگ است دلم
اوج تنهايي من خلسه آواز کسي است
دل طوفاني من عاشق دريا نفسي است
چه کنم با که بگويم که چه دردي است مرا
يا چرا واهمه از سايه ي مردي است مرا
آن که مي آيد و تيغي به کف اندر دارد
ذوالجناح دگر و هيبت ديگر دارد
نظرات شما عزیزان:
دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو...
حالت انتظار
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
من از سرودن شعر ظهور می ترسم...
نرسیده است....
او که جمعه می آید...
بی گل نرگس...
كى رفتهیى...
قائم رهایی...
دوران حُسن توست...
صبح بی تو...
ناخواسته...
غروب جمعه...
چشم ها را می گشایی ...
کجاست...
گفتند صبح آمدنت صبح دیگریست
برای پرندههای منتظر کمی مهربانی بریز!
عطر انفاس تو...
منتظر....
چرا نمی آید؟؟
پیام اور بهار....
دلم تنگ است....
اميد منتظران ...
استجابت ...
چگونه بي تو بمانم ...
دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام...
مولا...
تنها ترین....