دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو...

برآر دست دعا تا، دعا کنیم بیاید

بیا به یوسف زهرا، دعا کنیم بیاید 

دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو

کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید 

خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم

فدای غربت مولا، دعا کنیم بیاید

اگر به راز و نیازی به هر قنوت نمازی 

بخوان دعای فرج را، دعا کنیم بیاید 

بیا و حاجت خود را فدای حاجت او کن 

به هر نیاز و تمنّا، دعا کنیم بیاید 

به آن امید که آید عنایتی بنماید 

به چشم ما بنهد پا، دعا کنیم بیاید 

بیا به سینه صحرا ز هجر یار بنالیم 

بریز اشک چو دریا، دعا کنیم بیاید 

برای روز ظهورش برای درک حضورش 

شویم جمله مهیّا، دعا کنیم بیاید 

بیا و خانه دل را ز غیر یار تهی کن 

بپوش جامه تقوا، دعا کنیم بیاید

بیا چو ابر بهاران کنیم ناله و زاری

روان شویم به هر جا، دعا کنیم بیاید

بریزد اشک شب و روز آن غریب زمانه

دلش شکسته ز غم‌ها، دعا کنیم بیاید

به رنج‌های پیمبر(ص)، به اشک غربت حیدر(ع)

به سوز سینه زهرا(س)، دعا کنیم بیاید

به آن سری که بریدند در مقابل خواهر

به موی زینب کبرا(س)، دعا کنیم بیاید

   

       ا+|نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:, ساعت 10:27 قبل از ظهر توسط علیرضا        


حالت انتظار

در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را

پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه از خط و خال خویشتن

صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

سوزم وسازم از غمش روز و شبان بخون دل

تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را

دولت وصل او اگر یك شبی آیدم بكف

شرح فراق كی توان داد یك از هزار را

چشم امید دوختن در ره وصل تا بكی

برده شرار هجر او از كفم اختیار را

ای مه برج معدلت پرده زچهره برفكن

شوی زچشم عاشقان زآب كرم غبار را

سوختگان خویش را كن نظر عنایتی

مرهمی از كرم بنه این دل داغدار را

حیران را ز جلوه ای از رخ خویش مات كن

تا رهد از خودی خود ترك كند دیار را

 

   

       ا+|نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:, ساعت 10:19 قبل از ظهر توسط علیرضا        


چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی

چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی

اشكم شبیه خون جگر شد نیامدی

 گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی

عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

تا خواستم به جاده ی وصل تو رو كنم

غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی

در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست

بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی

این نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد

روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی

رسوایی گدای تو از حد گذشته است

عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی

از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی

دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی

خسران زده كسی است كه از یار غافل است

بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی

از ما كه منفعت نرسیده برای تو

هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی

گفتیم لا اقل سر افطار می رسی

دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی

   

       ا+|نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:, ساعت 10:12 قبل از ظهر توسط علیرضا        


آخرين مطالب پايگاه

     دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو...
     حالت انتظار
     چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
     من از سرودن شعر ظهور می ترسم...
     نرسیده است....
     او که جمعه می آید...
     بی گل نرگس...
     كى رفته‏یى...
     قائم رهایی...
     دوران حُسن توست...
     صبح بی تو...
     ناخواسته...
     غروب جمعه...
     چشم ها را می گشایی ...
     کجاست...
     گفتند صبح آمدنت صبح دیگری‌‌ست
     برای پرنده‌های منتظر کمی مهربانی بریز!
     عطر انفاس تو...
     منتظر....
     چرا نمی آید؟؟
     پیام اور بهار....
     دلم تنگ است....
     اميد منتظران ...
     استجابت ...
     چگونه بي تو بمانم ...
     دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام...
     مولا...
     تنها ترین....