کجاست...




 

کجاست...

گفتند یار رفته سفر باز می‌رسد                        بیش از هزار سال گذشت و خبر نشد

 یعقوب وار این پدر پیر روزگار                               چشمش به راه ماند و خبر از پسر نشد

 

کجاست آن یار سفر کرده، آن مسافر غریب، در کدامین سرزمین منزل دارد و در کدام دیار مأوا؟

کجاست او که واسطه فیض است و حبل المتین ، فرزند فاطمه(سلام‌الله‌علیها) است و از سلاله پاک حسین (علیه‌السلام)؟

کجاست اَبَر مرد تاریخ، آن یگانه دوران و منجی نسل انسان؟

دیر زمانی است که چشم در راهیم و به انتظار مقدمش ثانیه شمار لحظه‌ها.

پس چرا نمی‌آید؟

چرا نسیم وصال نمی‌وزد و فصل خزان نمی‌رود؟ چرا فرقت و هجران رخت بر نمی‌بندد و روزگار رهایی سر نمی‌رسد؟

نکند ، نکند این به درازا کشیدن ایام هجر از ما باشد؟

اندکی فکر، کمی اندیشه ،آری! این نیامدن و به تاخیر افتادن‌ها از ماست، از ما و از کرده‌ها و نکرده های ما، از ما و از فعل و عمل ما .

مگر راه به بیراهه رفته‌ایم که نوای حضرتش را فراموش کرده‌ایم آن جا که فرمود: ما را از شیعیان دور نگاه نمی‌دارد، مگر رفتارهای آنان که به ما می‌رسد و دور از انتظار است.

مگر یقین نداریم که او آمدنی است و برای آمدنش باید که مهیا شد

مگر باور نداریم که او « بهار زندگی» و «پدری مهربان» و آن هم پدری مهربان‌تر از هر مادری است.

مگر شک کرده‌ایم که او واپسین نشانه خدا روی زمین، و واسطه فیض از سرچشمه زلال الاهی  است.

مگر فراموش کرده‌ایم که او حسین(علیه‌السلام) امروز است و آرمانش آرمان حسین(علیه‌السلام) و مقصودش به مقصد رساندن آدمی، بدان جا که شایسته مقام انسانیت است؛ پس چرا صدای « هل من ناصر » او به گوش ما نمی‌رسد.

مگر به یاد نداریم روایات بسیاری که از جهان پس از ظهور خبر داده‌اند و از عدالت و امنیت، رضا و خشنودی و به انجام رسیدن ماموریت صدوبیست و چهار هزار پیامبر و یازده امام و هزاران هزار از صلحا و پاکان مژده داده‌اند..

مگر ایمان نداریم که با ظهورش اهل آسمان و زمین مسرور شوند. بر دولتش چنان رفاه و آسایشی سایه افکند که نظیرش را تاریخ هرگز به خود ندیده است، و مگر نه این است که با معرفت و انتظاری پویا ، دوران فراق و هجران به سر می‌رسد و آن صبح امید طلوع می‌کند.

آری باید به پا خاست. چشم‌ها را شست و در راه کسب معرفت حقیقی گام نهاد. معرفتی که اگر از آن غافل شویم، به مرگ جاهلیت دچار خواهیم شد.

باید که عزم را جزم کرد و مشتاقانه با فعل و عمل زمینه‌های ظهورش را مهیا ساخت.

باید که بی تاب بود و خستگی ناپذیر کوشید تا دشمنان حضرتش را از کارشکنی و تفرقه انگیزی و از به پا کردن فتنه و آشوب و بلوا، مایوس ساخت.

باید عهدی بست، عهدی از جنس عشق و وفا که دست در دست هم در ظل توجهات وعنایات مولا معارف مهدوی را فرا گرفته، در گسترش این فرهنگ لحظه‌ای غفلت نورزیم.

اللهم عَجّل لولیک الفرج



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





   

       ا+|نوشته شده در پنج شنبه 8 / 10 / 1390برچسب:, ساعت 1:39 بعد از ظهر توسط علیرضا        


آخرين مطالب پايگاه

     دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو...
     حالت انتظار
     چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
     من از سرودن شعر ظهور می ترسم...
     نرسیده است....
     او که جمعه می آید...
     بی گل نرگس...
     كى رفته‏یى...
     قائم رهایی...
     دوران حُسن توست...
     صبح بی تو...
     ناخواسته...
     غروب جمعه...
     چشم ها را می گشایی ...
     کجاست...
     گفتند صبح آمدنت صبح دیگری‌‌ست
     برای پرنده‌های منتظر کمی مهربانی بریز!
     عطر انفاس تو...
     منتظر....
     چرا نمی آید؟؟
     پیام اور بهار....
     دلم تنگ است....
     اميد منتظران ...
     استجابت ...
     چگونه بي تو بمانم ...
     دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام...
     مولا...
     تنها ترین....